نمونه هایىازداوریهاى على (ع )در عصر خلافت خود
قضاوتدرباره دو نفر به هم چسبیده
تاریخ نویسان آورده اند، زنى در خانه شوهرش فرزندىزایید که (از کمر به پایین یک نفر بود) و از کمر به بالا دو بدن و دو سر داشت ،خانواده اش در مورد او تردید داشتند که آیا یک نفر است یا دو نفر، به حضور على (علیه السلام ) آمده و از این جریان سؤ ال کردند تا احکام او (مانند ارث و...) رابدانند.امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:وقتى که او خوابید او را امتحان کنید به این نحو که یکى ازبدنها و یکى از سرها را بیدار کنید، اگر هردو در یک زمان بیدار شدند، آن دو یکانسان است و اگر یکى از آنان بیدار شد و دیگرى در خواب بود، بدانید که دو شخص هستندو حقشان از ارث به اندازه دو نفر است .
حلّ یک مساءله ریاضى
عبدالرّحمن بن حجّاج مى گوید: از ابن ابى لیلى شنیدم که مى گفت : امیرمؤ منانعلى (علیه السلام ) در حادثه اى قضاوت عجیبى کرد که بى سابقه است و آن اینکه :دو نفر مرد در مسافرت ، با هم رفیق شدند، هنگام غذا در محلى نشستند تا غذابخورند، یکى از آنان پنج گرده نان از سفره خود بیرون آورد و دیگرى سه گرده نان ، درآن هنگام مردى از آنجا عبور مى کرد او را دعوت به خوردن غذا کردند، او نیز کنارسفره آنان نشست و از آن غذا خوردند، مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظى ،هشت درهم به آنان داد و گفت : این هشت درهم را به جاى آنچه خوردم به شما دادم و ازآنجا رفت ، آن دو نفر در تقسیم پول نزاع کردند، صاحب سه نان مى گفت : نصف هشت درهممال من است و نصف آن مال تو. ولى صاحب پنج نان مى گفت : پنج درهم آن مال من است وسه درهم آن مال تو است . آنان نزاع و کشمکش خود را نزد على (علیه السلام ) آوردندو داورى را به او واگذار نمودند. على (علیه السلام ) به آنان فرمود:نزاع و کشمکش در اینگونه امور، از فرومایگى وپستى است ، صلح و سازش بهتر است ، بروید سازش کنید.صاحب سه نان گفت :من راضى نمى شوم مگر به آنچه حقیقت است و شما در این بارهقضاوت به حق کنید.امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:اکنون که تو حاضربه سازش نیستى و حقیقت را مى خواهى ، بدانکه حق تو از آن هشت درهم ، یک درهم است .او گفت :سبحان اللّه ! چطور، حقیقت اینگونه است ؟!.حضرت على (علیه السلام ) فرمود:اکنون بشنو تا توضیح دهم : آیا تو صاحب سهنان نبودى ؟.او گفت : چرا من صاحبسه نان هستم ؟.على (علیه السلام ) فرمود:رفیق تو صاحب پنج نان است ؟.او گفت : آرى . على (علیه السلام ) فرمود:بنابراین ، این هشت نان ، 24 قسمت (با توجّهبه سه نفر خورنده ) مى شود تو (صاحب سه نان ( هشت قسمت نانها را خورده اى و رفیق تو نیز هشت قسمت را خورده و مهمان نیز هشت قسمترا خورده است و چون آن مهمان هشت درهم به شما دو نفر داده ، هفت درهم آن مال رفیقتو (صاحب پنج نان ) است و یک درهم آن مال تو (صاحب سه نان ) است .آن دو مرد در حالى که حقیقت مطلب رادریافتند، از محضر على (علیه السلام ) رفتند.
دونمونه از داوریهاى على (ع )در عصرخلافتابوبکر
الف : عدم اجراىحدّ در مورد شرابخوار جاهل
از طریق روایات سنّى و شیعه نقل شده : مردى را کهشراب خورده بود، نزد ابوبکر آوردند، او تصمیم گرفت تا حد شرابخوارى (هشتاد تازیانه(را بر او جارى سازد. شرابخوار گفت : من به حرام بودن شراب تاکنون آگاه نبودم .ابوبکر دست نگهداشت و نمى دانست که چه کند؟ شخصى از حاضران اشاره کرد که دراین باره از على (علیه السلام ) سؤ ال شود. ابوبکر شخصى را به حضور على (علیهالسلام ) فرستاد که جواب این سؤ ال را بگیرد.امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:دو مرد مورد اطمینان از مسلمینرا دستور بده به میان مجالس مهاجر و انصار برود و آن شرابخوار را نیز با خود ببرندو مسلمین را سوگند بدهند که آیا شخصى آیه حرمت شرابخوار را و یا سخن پیامبر (صلّىاللّه علیه و آله و سلّم ) در مورد حرام بودن شراب را بر این شخص خوانده اند و خبرداده اند یا نه ؟ اگر دو مرد از مسلمین گواهى دادند که آیه تحریم شراب را براى اوخوانده اند و یا سخن پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مورد تحریم شراب رابه گوش او رسانده اند، حدّ را بر او جارى ساز وگرنه او را توبه بده و سپس آزادش کن .ابوبکر همین کار را انجام داد،هیچ کس از مهاجر و انصار گواهى نداد که آیه قرآن و یا سخن پیامبر (صلّى اللّه علیهو آله و سلّم ) پیرامون حرمت شراب را براى او خوانده باشد، ابوبکر او را توبه داد وسپس آزادش نمود و به این ترتیب قضاوت على (علیه السلام ) را پذیرفت .
ب : سؤ الاز معناى کلمه اى در قرآن
از ابوبکر سؤ ال شد معناى این آیه چیست که خداوند درقرآن مى فرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً( ابوبکر معناىاَبّْرا ندانست و گفت کدام آسمان بر من سایه افکند؟ و یا کدامزمین مرا به پشت گیرد، یا چه کنم در مورد کتاب خدا که چیزى را ندانسته بگویم ، امافاکهةکه معناى آن را مى دانیم (یعنى میوه ) اما معناىاَبّْرا خدا داناتر است .سخن ابوبکر به سمع على (علیهالسلام ) رسید فرمود:عجبا! آیا او نمىداند کهاَبّیعنى علوفه و چراگاه ؟! و قول خداوند که مىفرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً ) بیانگر شمردن نعمتهاى الهى بر بندگانش است ،نعمتهایى از غذا که براى آنان و حیواناتشان آفریده است که به وسیله آن ، جان خود رازنده نگه مى دارند و بدن خود را نیرومند مى سازند. (فاکهة یعنى: میوه ها براى انسانها، اَبّ یعنى: علوفه وچراگاه براى حیوانات .
04:27 ب.ظ
دو نمونه از قضاوتهای علی در عصر خلافت عمر
نجات زن دیوانه
در روایات آمده است که : در زمانخلافتعمر بن خطاب مردى با زن دیوانه اى زنا کرد، گواهان عادل بر این مطلبگواهى دادند، عمر دستور داد تا به آن زن ، حدّ بزنند، ماءمورین ، آن زن را مى بردندتا حدّ (صد تازیانه ) را بر او جارى کنند.على (علیه السلام ) در مسیر، او رادید و فرمود:زن دیوانه از فلان قبیلهچه کرده بود که او را مى بردند؟
شخصى به على (علیه السلام ) گفت :مردى با این زن زنا کرده و فرار نموده است و گواهان عادلگواهى بر این کار داده اند، عمر دستور جارى ساختن حدّ (تازیانه ) بر این زن دادهاست .على (علیه السلام ) فرمود:این زن را به نزد عمر رد کنید وبه عمر بگویید: آیا نمى دانى که این زن دیوانه از فلان طایفه است و پیامبر (صلّىاللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتّىیُفِیقُ؛ قلم تکلیف از دیوانه برداشته شده تا خوب شود.این زن عقل خود را از دست داده است ، پس مجازات ندارد. آن زن را نزد عمر برگرداندند وگفتار على (علیه السلام ) را به عمر رساندند عمر گفت :خدا در کار على (علیه السلام ) گشایشدهد، نزدیک بود با جارى ساختن حد بر این زن ، هلاک گردم، سپس زن را آزاد کرد و گفت :لَوْلا عَلِىُّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ اگر على (علیه السلام( نبود، عمر هلاک مى شد.
نجات زنحامله :زن حامله اى را نزد عمر بن خطاب آوردند که زنا کرده بود، عمر دستور دادتا او را سنگسار کنند، على (علیه السلام ) فرمود: فرضا تو بر این زن - بخاطر گناهشتسلّط داشته باشى ، ولى چه تسلّطى بر کودک او در رحمش دارى ؟ با اینکه خداوند درقرآن مى فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى ... ) هیچ گنهکارى بارگناه دیگرى را بر دوش نمى کشد.عمرگفت :لا عِشْتُ لِمُعْضَلَةٍ لایَکُونُلَها اَبُوالْحَسَنِ؛ در هیچ کار دشوارى زنده نباشم که ابوالحسن (علیه السلام ) درآنجا نباشد.سپس عمر گفت :با این زن چگونه رفتار کنم ؟.على (علیه السلام ) فرمود:او را نگهدار که بچه اش متولّد شود و پس ازآن اگر سرپرستى براى بچّه اش یافت ، آنگاه حدّ الهى را بر او جارى کن .عمر با دریافت این دستور، شادمان شد وطبق آن رفتار کرد.
داورىدر مورد گاوى که الاغى را کشت
در روایات آمده : دو نفر مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه وآله و سلّم ) رسیدند، یکى از آنان گفت : اى رسول خدا! گاو این شخص ، الاغ مرا کشتهاست در این باره بین ما قضاوت کن .رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:نزد ابوبکر بروید تا او قضاوتکند. آنان نزد ابوبکر رفتند و جریانخود را به او گفتند. ابوبکر گفت چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم( نرفته اید و نزد من آمده اید؟.گفتند: به حضور آن حضرت رفتیم او ما را به نزدشما فرستاد.ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوانى را کشته است چیزى بر گردن صاحب حیوانکشنده نیست !!آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتندو قضاوت ابوبکر را به عرض آن حضرت رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) فرمود:نزد عمر بن خطاب بروید تااو در این باره قضاوت کند.آنان نزدعمر رفته و جریان را گفتند، او گفت : چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) نرفته اید و به اینجا آمده اید؟
گفتند: به حضور رسول خدا (صلّى اللّهعلیه و آله و سلّم ) رفتیم ، او ما را نزد شما فرستاد.عمر گفت : چرا پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) شما را نزد ابوبکر نفرستاد؟.گفتند: نزد او نیزفرستاد.عمر گفت : او چه گفت ؟.گفتند: ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوان دیگر راکشته است و چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست .عمر گفت : به نظر من نیز همیناست که ابوبکر گفته !!آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و همه جریان را به عرض آن حضرت رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آلهو سلّم ) به آنان فرمود:به حضور علىّبن ابیطالب (علیه السلام ) بروید تا او در این مورد قضاوت کند.آنان به حضور على (علیه السلام ) رفته و جریان راگفتند.على (علیه السلام ) فرمود:اگر گاو به اصطبل و جایگاه الاغ رفته و الاغ را کشته است ،صاحب گاو باید قیمت الاغ را به صاحبش بدهد و اگر الاغ به اصطبل و جایگاه گاو رفته وگاو او را کشته است ، بر گردن صاحب گاو چیزى نیست .آن دو مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) بازگشتند و چگونگى قضاوت على (علیه السلام ) را به عرض رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:لَقَدْ قَضى عَلىُ بْنِ اَبِیطالِبٍ بَیْنَکُما بِقَضاءِاللّهِ عَزَّاسمُهُ.على بن ابیطالب مطابق حکم خداوند متعّال بینشما قضاوت نموده است .سپسفرمود:حمد و سپاس خداوندى را که درمیان ما خاندان نبوّت ، مردى را قرار داد که طبق سنّت حضرت داوود (علیه السلام ) درقضاوت داورى مى کند
قضاوتهای حضرت علی علیه السلام
۱- روزی عمر به علی (ع) گفت: در داوری شتاب می کنی. علی (ع) در همان لحظه کف دستش را گشود و به عمر فرمود: چند انگشت در این دست است؟ عمر گفت: ۵ انگشت. علی (ع) فرمود: در پاسخ شتاب کردی. عمر گفت: نیاز به تامل نداشت. در نگاه اول آشکار بود که دارای ۵ انگشت هستی. علی (ع) فرمود: من نیز در حکم در مورد آنچه برایم آشکار است شتاب می کنم.